گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه معارف اسلامی
جلد سوم
اِستثناء


اشاره

اِستثناء: تعلیق امور بر‌مشیت الهی با گفتن «إن شاء اللّه» و مانند آن
واژه استثناء مصدر باب استفعال، از ریشه «ث‌ـ‌ن‌ـ‌ی» است و «ثنی» در لغت به معنای تکرار[1]، منع[2]، انعطاف و انصراف[3] آمده است. استثنا در لغت و اصطلاح علم نحو خارج ساختن برخی از افراد، از محدوده حکم کل به وسیله «إلاّ» و مانند آن است[4] و در تفاسیر و احادیث[5] به معنای گفتن «إن شاء اللّه» برای معلق ساختن کارها بر مشیت الهی است و نامگذاری آن به استثنا بدان جهت است که به جمله استثنائیه «إلاّ أن یشاء اللّه أن لاأفعل»، یعنی «مگر خدا بخواهد که انجام ندهم» تحلیل می‌شود.[6]
تعلیق امور بر مشیت الهی، با گفتن «إن شاء اللّه» در مرحله لفظ تحقق می‌یابد. به نظر برخی تعلیق در صورتی حاصل می‌شود که قلبی و زبانی یا تنها قلبی باشد.[7] استثنا در ابواب گوناگون فقه نیزبررسی و احکامی برای آن ذکر شده است; مانند اینکه اگر کسی بر انجام کاری سوگند یاد کند و «إن شاء اللّه» بگوید و سپس به مضمون سوگند عمل نکند قسم خود را نشکسته است[8]، چنان که اگر کسی از انجام کاری خبر دهد و «إن شاء اللّه» بگوید، سپس آن کار را انجام ندهد مرتکب دروغ نشده است.[9] برای تأثیر استثنا در سوگند، در کتب فقهی شرایطی ذکر شده است.[10] از سید مرتضی نقل شده که استثنا در أیمان (سوگندها)، طلاق، عتق و همه عقود به معنای امضا نکردن و نپذیرفتن لوازم آن است.[11]
تعلیق امور بر مشیت الهی با تعبیر استثنا در قرآن یک بار مطرح شده است: «ولا یَستَثنون» (قلم/ 68، 18) و بدون تعبیر استثنا به دو شکل «اِن شاءَ اللّهُ» (بقره/ 2، 70; یوسف/12، 99; کهف/ 18، 69; صافّات/37، 102; فتح/47، 27) و «اِلاّ اَن یَشَـاءَ اللّهُ» (یوسف/12، 76; کهف/18، 23; ...) آمده است.

استثنا و توحید افعالی:

استثنا و توحید افعالی:
خداوند رسول گرامی خویش را از ابراز تصمیم بر انجام هر کاری بدون تعلیق آن بر مشیت الهی، به‌صورت مؤکد نهی کرده است: «ولا تَقولَنَّ لِشَایء اِنّی فاعِلٌ ذلِکَ غَدا * اِلاّ اَن یَشاءَ اللّهُ...». (کهف/18، 23‌ـ‌24) این آیه که متوجّه همه انسانها[12] و درصدد تأدیب و تعلیم آنهاست بر این آموزه الهی تأکید دارد که مالک‌همه موجودات، اعم از ذوات و افعال و آثار، خدا*ست و تنها اراده او در عالم حکمفرماست و فاعلیت هر فاعل وابسته به مشیت اوست، بنابراین، انسان باید با گفتن «اِن شاءَ اللّه» در انجام دادن هر کاری متذکر این شأن خداوند باشد[13] و چنانچه در موردی گفتن «اِن شاءَ اللّه» را فراموش کرد پس از یاد آوری جبران کند: «واذکُر رَبَّکَ اِذا نَسیتَ». (کهف/18،24)
برداشتهای دیگری نیز از آیه مورد بحث شده است; مانند: 1. آیه در صدد فهماندن این نکته است که برای خروج کلام از کذب و مانند آن باید استثنا کرد، زیرا کسی از زنده بودن خویش در آینده و پیش نیامدن مانع مطمئن نیست و با استثنا کلام از قطعی بودن خارج می‌شود. 2. تنها از انجام طاعات می‌توان خبر داد، زیرا مشیت و اراده تشریعی خدا به آن تعلق گرفته است. 3. استثنا تأبید را می‌رساند و بدین معناست که هرگز مگو کاری را در آینده انجام خواهم داد، زیرا از خبر دادن انجام کار در آینده نهی شده است، مگر هنگامی که مشیت الهی با آن همراه باشد و آن‌هنگام برای ما مجهول است[14]; امّا این برداشتها فاقد دلیل معتبر بوده، با سیاق آیات هماهنگ نیست، زیرا آیات قبل درباره توحید در الوهیت و ربوبیت است، بنابراین، آیات 23‌ـ‌24‌کهف/ 18 در صدد بیان توحید* افعالی است.[15]

استثنا در ایمان:

استثنا در ایمان:
با توجّه به اینکه از آیات 23‌ـ‌24 کهف 18 استفاده می‌شود که باید انجام دادن هر کاری را به خواست الهی وابسته کرد، بحث استثنا در ایمان، ذیل آیات یاد شده در برخی از تفاسیر مطرح شده است.[16] استثنا در ایمان، یعنی گفتن جمله «من مؤمن هستم إن شاء اللّه» در صورتی که حاکی از شک و تردید در اصل ایمان باشد، کفر بوده و جایز نیست; امّا اگر مراد حفظ ایمان در آینده یا تردید در دارا بودن درجات برتر آن باشد اشکال ندارد[17]، زیرا انسان از فرجام امر خویش آگاهی ندارد و ایمان دارای درجاتی است که استثنا در هر مرتبه، حاکی از تردید نسبت به دارا بودن درجات برتر ایمان است، افزون بر این، استثنا در ایمان از عدم خودستایی حکایت می‌کند.[18] در عین حال برخی ترک استثنا در ایمان را بهتر دانسته‌اند تا ایهام به کفر پیش نیاید.[19]

پیامد ترک استثنا:

پیامد ترک استثنا:
نزول بلای آسمانی بر باغ عده‌ای از باغداران بنی‌اسرائیل پیامد ترک استثنا از سوی آنان به حساب می‌آید، زیرا در آیات 17‌ـ‌18 قلم/68 به تصمیم آنان بر چیدن میوه‌های باغ در صبحگاهان و استثنا نکردن آنان اشاره می‌کند: «اِذ اَقسَموا لَیَصرِمُنَّها مُصبِحین * ولا یَستَثنون» و در آیه بعد نزول بلای آسمانی بر باغ را متذکر شده، آن را به وسیله «فاء» تفریع بر ترک استثنا مترتب کرده است: «فَطافَ علیها طائِفٌ مِن رَبِّک و هُم نائِمون * فَاَصبَحَت کَالصَّریم». (قلم/68، 19‌ـ‌20) برخی ترک استثنا در این آیه را به معنای در نظر نگرفتن حق مستمندان و نپرداختن بخشی از محصول باغ به آنان دانسته‌اند.[20] در این صورت نزول بلا پیامد عدم رعایت حق مستمندان شمرده می‌شود. شاید بتوان گفت نزول بلا پیامد چیزی‌است که نمود اعتقادی آن غفلت* از مشیت‌الهی‌و‌ظهور عملی آن، نادیده گرفتن حق مستمندان‌است.[21]

استثنا، ادب دینی:

استثنا، ادب دینی:
خداوند در کلام خویش استثنا را به‌کار برده: «...ما کانَ لِیَأخُذَ اَخاهُ فی دینِ المَلِکِ اِلاّ اَن یَشَـاءَ اللّهُ...» (یوسف/12، 76) ونسبت به رعایت استثنا و توجّه به مشیت الهی از سوی انسانها عنایت ویژه‌ای دارد، زیرا ترک استثنا را منع کرده است (کهف/18، 23)، چنان‌که رعایت آن را از سوی برخی انبیا چون اسماعیل(علیه السلام): «.. قالَ یـاَبَتِ افعَل ما تُؤمَرُ سَتَجِدُنی اِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّـبِرین» (صافّات/ 37، 102)، موسی(علیه السلام):«قالَ‌سَتَجِدُنی اِن شاءَ اللّهُ صابِرًا...» (کهف/ 18، 69) و از سوی بنی‌اسرائیل (بقره/ 2، 70) و .. نقل کرده است.
استثنا به جمله خبری و استقبالی اختصاص ندارد و در گونه‌های مختلف کلام می‌آید; مانند گزارش از گذشته، چنان که خداوند چاره‌اندیشی برای یوسف در گذشته را همراه با استثنا ذکر کرده است (یوسف/ 12،76) و جمله انشایی، چنان‌که یوسف(علیه السلام) به پدر و مادر خویش گفت: اگر خدا بخواهد با ایمنی به مصر در آیید: «...و قالَ ادخُلُوا مِصرَ اِن شاءَ اللّهُ ءامِنین» (یوسف/12، 99) و نیز به اموری که تحقق آن نامعلوم است اختصاص ندارد و در مواردی که به ظاهر وقوع آن قطعی است هم می‌آید[22]; مانند خبر دادن از ورود مسلمانان به مسجدالحرام: «... لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَالحَرامَ اِن شاءَ اللّه». (فتح/48، 27) برخی از مفسران استثنا از سوی رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در سلام دادن به اهل‌قبور:«وإنّا إن شاء اللّه بکم لاحقون» را تأکیدی بر رعایت این ادب دینی می‌دانند.[23]



اِستحباب

اِستحباب: فرمان غیر الزامی شارع
استحباب، مصدر ثلاثی مزید باب استفعال از ریشه «ح‌ـ‌ب‌ـ‌ب» در لغت به معنای برگزیدن چیزی است[24] و در اصطلاح فقه، یکی از احکام پنج‌گانه تکلیفی است که فعلِ آن رجحان دارد و شارع بر انجام آن تشویق کرده[25] و عمل به چنین حکمی، سزاوار ستایش و پاداش است; ولی ترک آن، کیفر و سرزنش در پی ندارد[26]، مگر در موارد خاصی که تداوم ترک مستحبات موجب از بین رفتن فضایل اخلاقی و عواطف انسانی و وهن احکام الهی تلقی شود.
در برخی موارد، انجام دادن کار مستحب بسیار با اهمیت تلقی شده و روی آوردن به مستحبات از اوصاف انسانهای شایسته قرار داده شده است; به عنوان نمونه در آیه «والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم * لِلسّائِلِ والمَحروم» (معارج/70،24‌ـ‌25) برخی گفته‌اند: این آیه مربوط به زکات واجب است; ولی این سخن به دو دلیل مردود است: 1. این سوره مکی است، درحالی‌که می‌دانیم حکم زکات در مکّه نازل نشده بود یا اگر نازل شده بود مقدار معیّنی نداشت و این آیه از «حق معلوم» سخن به میان آورده است. 2. در روایات این آیه بر غیر زکات واجب از موارد انفاقات مستحبی تطبیق شده است; مانند آنچه به‌صورت روزانه، هفتگی یا ماهانه به تهدیدستان کمک‌می‌شود و با آن، صله رحم انجام می‌گیرد یا از سربار بودن برخی از افراد جامعه جلوگیری‌می‌شود یا مشکلات غیر قابل پیش بینی مردم حل می‌گردد.[27] این‌گونه صدقات هرچند مستحب است با تعبیر «حق معلوم» بیان شده‌است.
شاید بتوان گفت سرّ این‌گونه تعابیر آن است که ترک برخی از مستحبات هرچند به‌صورت موردی، عقوبتی در پی ندارد; ولی اگر به‌صورت مستمر، آن هم از سوی همه افراد جامعه صورت پذیرد، زیانهای مهمی را متوجه جامعه اسلامی می‌کند، چنان‌که اگر ساختن بیمارستانها، پلها، اقامه جمعه و جماعتها و .. به فراموشی سپرده شود خسارتهای غیر قابل جبرانی را در پی خواهد داشت، ازاین‌رو پیامبر(صلی الله علیه وآله) با کسانی که به مسجد نمی‌آمدند و در جماعت مسلمانان شرکت نمی‌کردند، برخورد می‌کرد[28]، با اینکه شرکت در جماعت و اقامه نماز در مسجد، مستحب است.
واژه استحباب در قرآن به معنای لغوی «انتخاب و گزینش» به‌کار رفته است: «اَلَّذینَ یَستَحِبّونَ الحَیوةَ الدُّنیا عَلَی الأخِرَة» (ابراهیم/14،3 و نیز توبه/9،23; نحل/16،107; فصّلت/41،17) و به معنای اصطلاحی خود، استعمال نشده; ولی کلمات «تطوّع» و «نفل» در آیات به این معنا آمده است.
«تطوّع» در لغت، کاری است که انجام دادن آن بر انسان لازم نیست; ولی آن را با میل انجام می‌دهد.[29] این واژه که به همراه «خیر» می‌آید به معنای انجام دادن عمل نیکی است که نفس آدمی از آن کراهت نداشته، آن را دشوار نداند و داوطلبانه انجام دهد، بر همین اساس، این واژه در مستحبات به‌کار می‌رود، چون در واجب، نوعی تحمیل بر نفس وجود دارد; ولی مستحب با رغبت انجام می‌گیرد[30]، پس تطوّع اخص از اطاعت است، زیرا اطاعت، افزون بر مستحب، واجب را نیز در برمی‌گیرد.[31]
خداوند در آیه 158 بقره/2 پس از بیان سعی میان صفا و مروه، می‌فرماید: «و مَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللّهَ شَاکِرٌ عَلیم». بیشتر مفسران این بخش از آیه را در خصوص انجام دادن حجّ و عمره مستحبی پس از واجب یا طواف مستحب یا هر نوع عمل مستحب دیگر دانسته‌اند.[32]
در آیه 184 بقره/2 نیز درباره کسانی که روزه گرفتن برایشان طاقت فرساست، دستور به اطعام مسکین داده شده و می‌فرماید: کسی که بیش از یک مسکین یا یک مسکین را افزون بر مقدار واجب اطعام کند[33] یا کسی که در همه امور دینی کار نیک انجام دهد، ذخیره خوبی برای خود مهیا ساخته است[34]: «و عَلَی الَّذینَ یُطیقونَهُ فِدیَةٌ طَعامُ مِسکین فَمَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَهُوَ خَیرٌ‌لَهُ».
کلمه تطوّع به همین معنا به‌صورت اسم فاعل در آیه 79 توبه/9 نیز به‌کار رفته است. پس از فرمان پیامبر به جمع‌آوری صدقات، برخی از صدقه‌دهندگان از سوی منافقان مورد تمسخر و استهزا قرار گرفتند. قرآن، ضمن تطوّع دانستن عمل مؤمنان و تأیید آن، منافقان را نکوهش کرده و به عذاب دردناک وعده می‌دهد:«اَلَّذینَ یَلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِی الصَّدَقـتِ...». (توبه/9،79) مطّوّعین که در اصل «متطوّعین» بوده به معنای کسانی است که بیش از مقدار واجب، عمل صالح انجام می‌دهند.[35]
واژه «نفل» نیز در آیات قرآن در معنای استحباب به‌کار رفته است. این واژه در لغت به معنای «زیاده» است[36] و به مستحب از آن جهت که افزون بر واجب است نافله گفته می‌شود.
طبق مفاد آیه 79 اسراء/17 پیامبر(صلی الله علیه وآله) به خواندن نماز شب مأمور شد. برخی گفته‌اند: نماز شب در آغاز اسلام بر پیامبر واجب بود و با آمدن این آیه، حکم وجوب، نسخ شد و بدین‌سان عملی مستحب و تطوّعی گردید. عده‌ای نیز نفل بودن آن را برای پیامبر به معنای «زیاد کننده درجات» دانسته‌اند.[37]
مصادیق امر استحبابی در قرآن فراوان است. این موارد به شکل صیغه امر بیان شده و امر، ظهور در وجوب دارد; ولی در فتاوای فقیهان، براساس برخی روایات و با کمک قراین حالیه و مقالیه، حمل بر استحباب شده است. از جمله اوامر استحبابی در بخش عبادات، آیه «وارکَعوا مَعَ الرّ‌کِعین» (بقره/2،43) است که از آن ترغیب و تشویق به اقامه نماز به جماعت فهمیده شده است[38]; همچنین آیاتی که درباره شب زنده‌داری* و خواندن نافله شب و خواندن قرآن به‌صورت ترتیل آمده است[39]:«قُمِ الَّیلَ اِلاّ قَلیلا * ... ورَتِّلِ القُرءانَ تَرتیلا» (مزمّل/73، 2‌ـ‌7)، «و مِنَ الَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ». (اسراء/17،79) البته برخی، از این آیات در خصوص شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله)استفاده وجوب کرده‌اند.[40]
در آداب اجتماعی می‌توان به آیه‌ای که امر به ابتدای به سلام* می‌کند[41]: «... فَاِذا دَخَلتُم بُیوتـًافَسَلِّموا عَلی اَنفُسِکُم ..» (نور/24،61) و آیه‌ای که می‌فرماید: تحیّت را به نحو شایسته‌تری پاسخ دهید: «واِذَا حُیّیتُم بِتَحِیَّة فَحَیّوا بِاَحسَنَ مِنها...» (نساء/4،86) اشاره کرد.[42]
در روابط اقتصادی می‌توان به آیاتی که نوشتن بدهی*، شاهد گرفتن بر دَیْن و گرفتن وثیقه‌را خواسته توجه داد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا اِذا تَدایَنتُم بِدَین اِلی اَجَل مُّسَمًّی فَاکتُبوهُ ... واستَشهِدوا شَهیدَینِ مِن رِجالِکُم * واِن کُنتُم عَلی سَفَر ولَم تَجِدوا کاتِبًا فَرِهـنٌ مَقبوضَةٌ...». (بقره/2،282‌ـ‌283) این موارد از مستحبات باب معاملات شمرده شده است.[43]
در مسئله ازدواج، اسلام فراهم آوردن مقدمات ازدواج* را مستحب می‌داند[44]: «واَنکِحوا الاَیـمی مِنکُم والصّــلِحینَ مِن عِبادِکُم واِمائِکُم...». (نور/24،33) در مسائل جزایی، خداوند اهل ایمان را به عفو و گذشت کریمانه توصیه می‌کند: «ولیَعفوا ولیَصفَحوا اَلا تُحِبّونَ اَن یَغفِرَ اللّهُ لَکُم...». (نور/24،22)
گستره احکام تکلیفی در روایات نیز همین‌گونه است; از میان احکام پنج‌گانه تکلیفی، تکلیف* الزامی وجوب و حرمت بسیار اندک است و بیشتر افعال آدمی، حکم* اباحه و پس از آن استحباب و کراهت دارد. اهمیت برخی مستحبات در شریعت اسلامی به حدّی است که می‌تواند از ثوابی بیشتر از واجب برخوردار باشد، چنان‌که در روایات، ثواب زیارت امام‌حسین(علیه السلام)که مستحب است معادل چندین حجّ قرار داده شده است[45] یا آنکه از 70 پاداشِ سلام، 69 پاداش برای ابتدای به سلام و یک پاداش برای جواب آن قرار داده شده[46]، درحالی‌که سلام کردن مستحب و پاسخ آن واجب است. در برخی مستحبات نیز زمینه وجوب فراهم بوده; ولی بر اثر موانعی، شارع مقدس آنها را مستحب قرار داده است، چنان‌که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)درباره مسواک زدن فرمود: «لولا أن أشقّ علی أمّتی لأمرتهم بالسواک = اگر بر امتم دشوار نبود، مسواک‌زدن را واجب می‌کردم».